مردی لاغر با موی لاغر برای تعطیلات به دیدار مادربزرگ خود آمد و توانست دو جوان را در یک میخانه محلی ملاقات کند. او طولانی فکر نمی کند و هوسر را به خانه می خواند ، جایی که او را به انجمنکیر توکس یکباره در دو سوراخ فرو می کنند. اعضا روی شکافهای یک دوست می چرخند و او همه آنها را جمع می کند و فریاد می زند.