یک سیاهگوش سالم سالم در بین مردم ناامید شد زیرا توسط پسری پرتاب شد. برای فراموش کردن این نارضایتی تلخ ، وی تصمیم گرفت مانند یک مرد واقعی رفتار کند - در تنهایی شگفت انگیز استمناء کنید. به طبیعت انجمن کیرتوکون خارج از شهر نگرو رفت. در آنجا او هدف خود را رها كرد و شروع به بیرون آوردن آب از اسب بزرگ سیاه خود كرد. پس از پایان کار ، بلافاصله از شلوغی فریاد زد.