پیرمرد از همسایه خود قرض گرفت ، اما نتوانست آن را در زمان مناسب بازپرداخت کند ، به همین جهت دختر را برای کمک به او فرستاد و به او قرض داد. در ابتدا پیرمرد از این زن به عنوان زایمان استفاده می کرد و او به سرعت خسته شد ، بنابراین داوطلب شد تا مدتها به روش دیگری کار کند. دختر کشاورز جوان در پشت ریشه ها با پیرمردی مقاربت داشت ، پتو بزرگی عكس كس وكون را به زمین پهن کرد و همه بدهی ها را بخشید.