زناکار برای دیدار با دوستش آمد و او فاجعه بود. پسری ضعیف به همراه آوردند و شروع به تمسخر او کردند. آنها کمربند چرمی عکسهای کیر توی کوس را با زنجیر بر روی کتف او بستند ، که تخمهایش را دراز می کرد ، و آنها شروع به مسخره کردن همکار فقیر کردند. گره های وحشتناک توپ های برده فقیر را فشرد و به این ترتیب که او نباید اینقدر رنج بکشد - آنها نیز به خدمت وی مکیده شدند.