کودک عزیز با هدیه ای برای دوست دخترش آمد اما حتی اجازه دیدن آن را نداد. او می خواست آنقدر بدش بیاورد که با او اسباب بازی کند و شروع به فشار دادن بیدمشک و الاغ او در آشپزخانه کرد. در حالی که صبحانه را روی میز آشپزخانه خود انداخت و کمی ران عكس كير وكس را از آن جدا کرد ، مرد زن بی قرار دوست دختر زیبایش را در آشپزخانه گرفت و پس از آن به مبل اتاق نشیمن رفت.