مارکو عاشق تزئین شاخهای شوهرش بود. اما از آنجایی که او چهره مردانی که از درون دیوار خونریزی دلپذیری داشتند را ندید ، فکر کرد این خیانت نیست بلکه یک شوخی کوچک اوست. گفته می شود که زیبایی اوایل به جا مانده و اواخر عصر به او رسیده ، مؤمنین او حتی متوجه چشم سوزان فاحشه و دهان داغ قرمز نشده اند ، که با این کار او با دقت خروس معشوق خود گالری کیر وکس را از طریق سوراخ در دیوار بیرون کشید.